عباس(ع)

فروشگاه اینترنتی نرم افزار سارو گرافیک اندروید98-مرجع بازی و نرم افزار اندروید اندروید98 بروزترینمرجع نرم افزار و بازی اندروید بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما

تبلیغات

نویسندگان

آخرین نطرات کاربران

Negin - like - 1394/11/10
محدثه - دل من تنگِ تو شد، کاش که پیدا بشوی

که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی

تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟

بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟

انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توست

سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشوی

من پس انداز دلم را به تو دادم که تو هم

بیمه ی عمر دلم روز مبادا بشوی

غرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزی

دل به دریا بزنی، عازم دریا بشوی

حیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم؟

حیف از این نیست که تو این همه تنها بشوی؟

نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب

دل من تنگِ تو شد، کاش که پیدا بشوی - 1394/9/10
سمانه - مطالبت قشنگن
بیگ لاااااااااایک - 1394/9/4
zikzin - - 1394/8/30
zeynab - - 1394/7/3
zeynab - - 1394/7/3
zeynab - راااس میگی - 1394/7/3
zeynab - - 1394/7/3
zeynab - خخخخ هههههه وبلاگه خوبی داری موفق باشی - 1394/7/3
zeynab - خخخخ - 1394/7/3

امکانات جانبی

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 566
بازدید کل : 4171
تعداد مطالب : 164
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

** **

عباس(ع)

بازدید: 158

یکی از نوکرا و ذاکرای ارباب میگفت: دو ماه پیش خواهرم کربلا بود تو صحن حضرت عباس( ع) بودیم مداح داشت روضه میخوند، 
یه وقت دیدیم یه پیرمردی اومد از یقه اون مداح گرفت کشید پایین گفت: عباس دروغ میگه ...عباس دروغ میگه
مداح آرومش کرد گفت :چی شده؟ 
گفت :من بعد 25 سال بچه دار شدم، الان که 19 سالشه رفته تو کما با خودم گفتم: درمون دردش عباسه
از اصفهان اومدم کربلا امروز زنگ زدن بهم گفتن بچت مرده...
دروغ میگن که عباس حاجت میده
خواهرش میگفت: مجلس بهم ریخت ..
فرداش تو صحن حضرت عباس بودیم دیدیم پیرمرده پا برهنه اومد، با خودمون گفتیم الان مداح و میزنه دوباره..
دیدیم اومد جلو چهار پایه که مداح روش وایساده بود دستشو گرفت گفت بیا بغل ضریح بخون همه کسایی که دیروز بودنم باشن...
میخوام بگم غلط کردم... (گریه میکرد و میگفت)
میگه: همه رفتیم مداح گفت حاجی چی شده ..
گفت: خانومم زنگ زد گفت چون نمیذارن زنا تو غسالخونه برن التماس کردم گفتم 1 بار بچمو تو سرد خونه ببینم...
میگه همین که کشو رو کشیدن بیرون دیدیم رو نایلون بخار نشسته سریع آوردنش بهش شوک دادن بعد چند دقیقه به هوش اومد ..
پسرمون که اصلا تو قید و بند مذهب نبود تا نشست گفت بابای من کجاست؟
گفتم: بابات کربلاست ...
گفت: بهش زنگ بزن بگو زمانی که تو کما بودم 1 اقای قد بلندی اومد تو خوابم گفت ...پسرم بلند شو...
به بابات سلام برسون بگو...
آبروی من یک بار تو سرزمین کربلا رفته بود..
چرا دوباره آبروی منو بردی...برو بهش بگو عباس دروغ نمیگه...



می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: پنج شنبه 13 آذر 1393 ساعت: 21:3 منتشر شده است
نظرات()

مطالب مرتبط

نظرات


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







ورود کاربران

نام کاربری
رمز عبور

» رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری

تبلیغات

متن

چت باکس


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

پشتيباني آنلاين

پشتيباني آنلاين

آمار

آمار مطالب آمار مطالب
کل مطالب کل مطالب : 164
کل نظرات کل نظرات : 14
آمار کاربران آمار کاربران
افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا تعداد اعضا : 3

آمار بازدیدآمار بازدید
بازدید امروز بازدید امروز : 11
بازدید دیروز بازدید دیروز : 7
ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 1
ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 1
آي پي امروز آي پي امروز : 4
آي پي ديروز آي پي ديروز : 2
بازدید هفته بازدید هفته : 26
بازدید ماه بازدید ماه : 566
بازدید سال بازدید سال : 1579
بازدید کلی بازدید کلی : 4171

اطلاعات شما اطلاعات شما
آی پی آی پی : 18.189.185.221
مرورگر مرورگر :
سیستم عامل سیستم عامل :
تاریخ امروز امروز :

نظرسنجي

طرفدار کدوم تیم؟؟

درباره ما

home joke
به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان افزایش بازدید و آدرس rokosoft-link.rzb.ir لینک نمایید

سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته .

در صورت وجود لینک ما در سایت شما

لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

 






خبرنامه

براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود